یکی از دلایل عمده نگرانی مردم و رهبران کشورهای صنعتی درباره افزایش نقش دین می تواند ناتوانی آنها در درک عقلانیت ارزشی به عنوان کنش عقلانی سیاسی اجتماعی باشد. کمرنگ شدن عقلانیت ارزشی و جایگزین شدن آن توسط عقلانیت ابزاری تصادفی نبوده است. برای مثال، ویلفرد کانتول اسمیت در بحث و جدلی طولانی توضیح میدهد که دلیل درک سطحی رایج از دین، عقیده و حوزه فراطبیعی، فهم ما از دین برگرفته از جنبش شکاکانه در قرن هجدهم است.
 
اکنون در وضعیتی هستیم که می توانیم اعتراف کنیم که کم اهمیت تلقی کردن مفاهیم مذهبی (ریشه گرفته در اروپای غربی در دوران معاصر، امری تصادفی نبوده است. به این دلیل که به لحاظ تاریخی، سنت مسیحیت خصوصا مذهب پروتستان، سنت های مذهبی دیگر را کم اهمیت تر تلقی کرده است؛ و سنت آکادمیک عقل گرا نیز اگر اهانت آمیز نبوده باشد، شکاک بوده است. در میان دلایل این وضعیت ... یک دلیل می تواند به این واقعیت برگردد که مسیحیان نتوانسته یا نخواسته اند بپذیرند عقیده و باورهای غیرمسیحیان، جنبه‌ای ماورائی دارد و خدا با انسان چه بودایی، چه مسلمان و چه هوتنتوت‌ها همانند مسیحیان برخورد می کند. رویهرفته، دانشمندان سکولار نتوانسته یا نخواسته اند بپذیرند که زندگی بشر جنبه ای فراطبیعی دارد.بنابراین، اسمیت نه تنها اندیشمندان مسیحی را مسؤل انکار و به حاشیه راندن باورها و سنت های دیگر می بیند، بلکه دانشگاهیان و مفاهیم غربی- یا مفاهیم پسا وستفالیایی ) - از جمله مفهوم جدایی دولت و کلیسا را مسؤل فهم ناقص ما درباره تعامل دین با حوزه عمومی و سیاسی می داند.زمانی که فردی تلاش می کند سوالی مطرح کند، گوش دهد و یاد بگیرد، اقدامات ناشی از ملی گرایی افراطی یا ناشی از مذهب پروتستان مانند اقدامی عقلانی مبنی بر عقلانیت ابزاری، قابل پیش بینی و با ثبات می شوند. توجه به کل این روایت از اهمیت قابل توجهی برخوردار است زیرا ناپدید شدن عقلانیت ارزشی و جایگزین شدن آن با عقلانیت ابزاری به عنوان تنها مفهوم عقلانیت به این تصور می انجامد که فقط عقلانیت ابزاری به عنوان عقلانیت واقعی تلقی شود و بر این اساس عقلانیت های دیگر منجر به اشتباه می شوند یا غیرعقلانی هستند. این رویکرد، نقطه ای کور و ابهام آمیز را بوجود آورده است. در موارد دیگر، عقلانیت ارزشی با عقلانیت ابزاری همزیستی یا حتی برتری دارد. بنابراین، روشی بهتر برای چارچوب بندی مجدد تحلیل رابطه میان دین و جنگ این است که بپذیریم عقلانیت ابزاری تنها عقلانیت طبیعی و غیرقابل اجتناب و یا جهانی نیست. نکته دیگر این که عقلانیت ابزاری و عقلانیت ارزشی نقاط مشترک زیادی با یکدیگر دارند.
 
بنابراین، غیر عاقلانه خواهد بود اگر استدلال کنیم افراد مذهبی، غیرعقلانی رفتار می کنند، استدلالی که در اکثر موارد نتیجه عکس خواهد داشت. در عوض، رویکردهای کارآمدتر بر این موضوع تمرکز می کنند که عقلانیت ارزشی چگونه عمل می کند و گسترش (یا شاید بازخیز) عقلانیت ارزشی همراه با عقیده و رویه مذهبی چگونه بر منازعه میان دولت ها و یا جنگهای داخلی تاثیر می گذارد.
 
نکته کلیدی در تاسیس نظام با ثبات و قابل پیش بینی دولت ها (آنچه سرانجام پس از امضای معاهده‌های وستفالیا ظهور کرد) مزیت عقلانیت بود که چارچوبی را برای پیش بینی آنچه دیگران در صورت وجود محرکی مشخص انجام خواهند داد، فراهم کرد. برای مثال، لازم نیست جزئیات یا تاریخ یک کشور را بدانیم تا این واقعیت را درک کنیم که منافع دولت ها به بقای آنها پیوند خورده است. منافع ثابتی که به منافع دیگر نیز دلالت دارد. همچنین، اگر مجموعه ای از فرضیه های ساده ابتدایی را بپذیریم، مجموعه ثابتی از پیش بینی ها درباره واکنش دیگران به اقدامات مشخص از قبیل رشوه، تهدید، حمله، آشتی و غیره را می توانیم داشته باشیم. اگر درباره جزئیات فرهنگ، زبان یا تاریخ یک کشور، دانشی در دست نباشد، باز می توان پیش بینی های انتزاعی انجام داد. عقلانیت ارزشی، نیز ماهیت مشابهی دارد: زمانی که فردی تلاش می کند سوالی مطرح کند، گوش دهد و یاد بگیرد، اقدامات ناشی از ملی گرایی افراطی یا ناشی از مذهب پروتستان مانند اقدامی عقلانی مبنی بر عقلانیت ابزاری، قابل پیش بینی و با ثبات می شوند. برای مثال، درک نقش اسلام در سیاست گذاری مصر به ما اجازه میدهد تا پیش بینی های با ثباتی درباره سیاست داخلی و خارجی مصر انجام دهیم. با وجود این، چنین دانشی درباره سیاست سوریه چیزی به ما نمی گوید مگر اینکه ما مجموعه مشابهی از سوالات را مطرح کنیم و جواب دهیم. بنابراین، مفاهیمی همچون ثبات و قابلیت پیش بینی در عقلانیت ارزشی نیز وجود دارند، اما مانند عقلانیت ابزاری کلی نیستند.
 
از این منظر، گفتن این نکته بسیار سخت تر خواهد بود که آیا پیامدهای بازخیزش دین بر جنگ داخلی، مثبت یا منفی هستند. از یک طرف، همان طور که خواهیم دید، عقلانیت ارزشی در راستای تضعیف پایه های اصلی بازدارندگی و سازش در نظام کنونی دولت ها عمل می کند، لذا باز خیزش جهانی دین، تهدید کننده به نظر می رسد. از طرف دیگر، بسیاری از مذاهب برای طرفداران خود درباره آنچه باید انجام دهند و آنچه نباید انجام دهند، محدودیت هایی ایجاد می کنند. بنابراین به لحاظ مقایسه ای، ما نمونه‌هایی را داریم مبنی بر این که جنگ از دیدگاه عقلانیت ابزاری واکنشی ایده آل بوده، اما به دلیل اهداف مذهبی، یعنی؛ محاسبه عقلانیت ارزشی از آن خودداری شده است.
 
منبع: دین و نظریه روابط بین الملل، جک اسنایدر، ترجمه سیدعبدالعلی قوام، رحمت حاجی مینه، چاپ اول، نشر علم تهران ۱۳۹۳